رسیده بودم به دیدگاه رفتار گرایان که دیگه بریدم از درس خوندن و مخم پوکید و گفتم بسه دیگه نمیفهمم چی به چیه فقط دارم زیر لب زمزمه اش میکنم.دست کشیدم تا یکم خستگی در کنم راستش یکم که نه دست کشیدم که دیگه کلا درس نخونم.دلم خواست بهش پیام بدم و بگم خستم.
_اون بگه چه عجب یادی از ما کردی؟
+من همیشه به یادت بودم تو نخواستی باشم.
_من اگر نخواستم معنیش نخواستن نبود که داشتم ناز میکردم دلم میخواست تو بازم بگردی
تو همین فکرا بودم که یادم اومد این جمله ها همش یه رویاس برای من.برای اون برای ما.
و یادم اومد دفعه قبل که گفتم خستم
_بمنچه، چکار کنم،خب برو استراحت کنو. یادم نیست چی گفت دقیقا ولی مطمئنم هیچ کلام محبت آمیزی نگفت.
درباره این سایت